به نقل از سایت: www.alikonline.ir

سال ۲۰۱۹ مصادف است با صد و پنجاهمین سالگرد تولد کومیتاس، روحانی، نظریه‌ پرداز موسیقی، آهنگ‌ساز، رهبر ارکستر و نوازنده شهیر ارمنی. نام و اقعی او سوقومون گئورگی سوقومونیان بود. کومیتاس نامی‌ بود که در کلیسا به او دادند. در ۸ اکتبر ۱۸۶۹ در شهر کوتاهیه نزدیک استانبول به دنیا آمد. یکسال داشت که مادرش را ازدست داد و در یازده سالگی پدرش را، او را به یتیمخانه سپردند، صدای خوشی داشت و در یتیمخانه بچه‌ها را سرگرم می‌کرد.

به سبب صدای خوش وارد کلیسا شد و به واسطه استاد موسیقی اش پس ازمدتی او را به برلین فرستادند. در دانشگاه سلطنتی فریدریش ویلهلم مورنائو و به تحصیل موسیقی پرداخت، غیر از رشته موسیقی به مطالعه روانشناسی و فلسفه نیز همت گمارد. سرانجام در سال ۱۸۹۹ به واغارشاپات (اچمیادزین) مقر کلیسای ارمنی در ارمنستان بازگشت.

کومیتاس را بیش از همه به عنوان کسی که موسیقی مردم مناطق روستایی ارمنستان را گردآوری کرده و از نابودی نجات داده است می‌شناسند، او شعر و موسیقی بیش از ۴۰۰۰ ترانه را جمع‌ آوری کرد، که بخشی از آن منتشر شده‌ است. کومیتاس در سال‌های ۱۹۰۰ میلادی مدتی طولانی در اروپا اقامت گزید. کنسرت های بی‌شماری در شهرای مختلف اروپا مخصوصاً در برلین و پاریس اجرا کرد؛ که همواره با استقبال تماشاگران و تحسین موسیقیدانان رو به رو می‌شد. علاوه براین در مراکز فرهنگی شهرهایی چون تفلیس، باکو و قاهره نیز کنسرت‌ هایی داشت. انعکاس اخبار ارزیابی هنرمندان و موسیقی دانان در آن زمان حاکی از موفقیت توصیف ناپذیر کومیتاس در عرصه جهانی است. کومیتاس از سال ۱۹۱۱ در استانبول مستقر گشت. او در میان روشنفکران و هنرمندان تُرک نیز شناخته شده و محبوب بود.

با گذشت بیش از ۸۰ سال از درگذشت کومیتاس، کماکان زوایای پنهانی از زندگی وی حتی برای محققین آثار او حل نشده باقی مانده است. هرچند که بسیاری از دست نوشته ها و نت های موسیقی او از بین رفته یا گم شده است اما آثار و میراث بجامانده از کومیتاس ارزش بسیاری نه تنها برای موسیقی ملت ارمنی بلکه برای موسیقیدانان بزرگ اروپایی نیز نظیر «کلود دبوسین» «کامیل سن ماسن» «ونسان دندین» و «گابریل فورن» نیز دارد و بارها از سوی آن ها مورد بررسی، ستایش و تمجید قرار گرفته است.

 

گارگین اول خلیفه و رهبر کلیسای ارمنی در مورد کومیتاس می گوید:

«ملت ارمنی روح خود را در موسیقی کومیتاس یافت،کومیتاس آغازی است که پایان ندارد،او با ملت ارمنی و ملت ارمنی با او زندگی می کند».

او نظاره گر نسل کشی ارمنیان بود.

کومیتاس در سال ۱۹۱۵، با آغاز نسل کشی ارمنیان، به همراه بیش از سیصد نفر از روشنفکران، دانشمندان و نویسندگان شهیر ارمنی در استانبول بازداشت و روانه تبعید گردید. وی با چشمان خود نابودی ملتش را نظاره گر شد. هرچند او به طرز معجزه آسایی با وساطت افرادی با نفوذ نجات یافت اما جراحات روحی عمیق این فاجعه هولناک هرگز التیام نیافت، و به تبع آن سلامتی روانی اش را از دست داد.

سال های طولانی این نظریه وجود داشت که کومیتاس مبتلا به بیماری شیزوفرنی بوده و به دلیل همین بیماری هم در سال ۱۹۳۵ و پس از ۲۰ سال بستری شدن در بیمارستان روانی «ویل یِورا» پاریس درگذشته است. اما بر اساس تحقیقات سال های اخیر، پزشکان بسیاری فرضیه ابتلای او به شیزوفرنی را رد کرده و بیماری اش را چیزی غیر از آن تشخیص داده اند.

دکتر لوسی هوانسیان، یکی از روانپزشکان پیشتاز در پاریس پس از تحقیقات فراوان در مورد کومیتاس می گوید:

«بیماری کومیتاس نوعی اختلال پس از آسیب بوده که می توانست به راحتی مداوا شود، اما در آن زمان کسی متوجه نشد و درمان نکرد. متعجبم که چرا در آن زمان با وجود «کمیته کمک به کومیتاس» مداوایی صورت نگرفته است».

طرفداران این فرضیه معتقدند که کومیتاس به دلیل آن که فردی مشهور و شناخته شده در اروپا محسوب می شد، با فریب و نیرنگ ابتدا در استانبول و سپس در پاریس بستری شد تا در مورد مشاهداتش از وقایع نسل کشی ارمنیان سخن نگوید. آنها اثبات می کنند که دلیل سکوت طولانی مدت وی در پاریس، اثر داروهایی بوده است که پزشکان تُرک در مدت بستری شدنش در استانبول به او تجویز می کردند. پزشکان و طرفداران این فرضیه همچنین معتقدند که دلیل مرگ او بیماری سیاه زخم بوده است. زیرا در آن زمان در آسایشگاه های روانی به بیماران پوتین های ضمختی می پوشاندند از این رو پای کومیتاس آلوده و بتدریج مبتلا به این بیماری شده است. درمان این بیماری آنتی بیوتیک است که در ۱۹۳۵ هنوز مورد استفاده قرار نمی گرفت. هرچقدر پاسخ ها روشن می شوند پرسش ها نیز پشت سر هم می آیند.

آرتور شاه نظریان موسیقیدان و محقق آثار کومیتاس اخیراً کتابی تحت عنوان «کومیتاس» نگاشته است که به موارد مهمی از زندگی این نابغه موسیقی می پردازد. به عقیده او، با وجود این که ۲۰ سال آخر زندگی کومیتاس آمیخته به اتفاقات عجیب و گوناگون بوده اما کسی اجازه نداشت اورا به زور در آسایشگاه روانی بستری نماید. زیرا در همان زمان افراد بسیاری نیز وجود داشتند که پس نسل کشی ارمنیان دچار اختلالات روانی شده ولی هیچگاه مانند کومیتاس بستری نشدند. شاه نظریان در پی این ادعا می گوید هنگامی که کودک بودم در همسایگی خود پیرزنان و مادر بزرگ هایی را بخاطر می آورم که از نسل کشی ارمنیان جان سالم بدر برده و گوشه گیر بودند. والدینم گوشزد می کردند که مزاحم آنها نشوم. زیرا آن ها بلایایی را از سر گذرانده بودند که نمی توانستند بازگو کنند. از نظر شاه نظریان دلیل سکوت کومیتاس احساس ترس عمیق از تعقیب و از سر گذراندن دوباره تمام آن وقایع بوده است.

شاه نظریان با اشاره به مدت بستری شدن کومیتاس در استانبول می نویسد:

«زمانی که کومیتاس در استانبول بستری بود به هیچ وجه حاضر نمی شد کشور را ترک کند او نه تمایل داشت به پاریس برود و نه جایی دیگر. وی معتقد بود چنانچه از ترکیه خارج شود حتما بلایی بر سرش خواهد آمد. او تنها زمانی حاضر شد بیمارستان را ترک کند که خبر دادگاهی عاملان نسل کشی ارمنیان را در روزنامه ها خواند».

شاه نظریان در ادامه می گوید:

«این موضوع را نمی توان اتفاقی بر شمرد زیرا کومیتاس یک روز پس از پایان دادگاه عاملان نسل کشی موافقت کرد بیمارستان را ترک کند. با مرور این موارد از زندگی کومیتاس، می توان نتیجه گرفت که هنوز زوایای پنهان بسیاری در مورد بیماری و مرگ وی وجود داشته که نیاز به بررسی های بیشتری دارد».

هنر در تقابل با سیاست عاجز است:

بنا به نظر شاه نظریان، کومیتاس در ابتدا باور داشته که گسترش هنر و موسیقی ارمنی می توانست به ابزاری جهت شناخت بیشتر جهانیان از ملت ارمنی و در نهایت پشتیبانی بیشتر آنان منجر شود. اما بعدها وی از این عقیده عقب نشینی کرد زیرا بر وی مسجل شده بود که وقتی پای منافع سیاسی در میان باشد هنر برای جهانیان کمترین ارزشی نخواهد داشت و آن ها به راحتی چشم و گوش هایش ان را خواهند بست. شاه نظریان در اثبات این نظریه به دو مورد اشاره می کند: نخست نامه هایی که کومیتاس برای دوستش «آرشاک چوبانیان» نوشته و این موارد را با او مطرح کرده است. دوم به تنها مصاحبه کومیتاس که چهار سال قبل از درگذشتش «۱۹۳۱» در آسایشگاه روانی پاریس انجام داد.

کومیتاس در این مصاحبه می گوید:

«لازم نیست که ما هنر خود را به هیچکس عرضه کنیم، در خانه آواز بخوانید و ساز بنوازید دیگران چشم و گوش دارند و می توانند ببینند و بشنوند».

در همین مصاحبه از او پرسش می شود که چه کسی می تواند پشتیبان هنر ارمنیان شود در صورتی که وی قادر به چنین کاری نیست. وی در جواب می گوید:

«آن ملتی که من و امثال من را آفرید،باز می تواند هنرمندانی بیافریند. همیشه به نظر می رسد که ملت در حال نابودی است اما باز یکی خواهد آمد و این راه را ادامه خواهد داد».