به گفتهی هرُودت، پدر تاریخ، «شهرهایی که زمانی بزرگ و نیرومند بودند حقیر و ناچیز شدهاند و شهرهایی که اکنون نیرومندند زمانی ضعیف بودند. ما در اینجا از هر دوی آنان سخن میرانیم چون یقین داریم که عزت و سعادت آدمی، زمانی دراز، تنها در یک جا نخواهد پایید». به نظر میرسد جلفای قدیم و جدید هم چنین سرنوشتی داشتند.
جلفای قدیم زمانی به شکل قطعه زمینی باریک به طول دو کیلومتر و عرض چهارصد تا پانصد متر در شمال رود اَرس و در دامنهی کوههایی صعبالعبور، در مجاورت ایالت نخجوان، واقع شده بود، اما پس از تخریب کامل آن به دست شاه عباس امروزه دیگر اثری از حیات و آبادانی در آن باقی نمانده است.
این شهر به دلیل نامطلوب بودن شرایط آب و هوایی آن از منابع کشاورزی بهرهای نداشت چنان که تاورنیه، سیاح معروف فرانسوی، میگوید: «جلفای قدیم، وطن ارامنه، شهری است که در میان دو کوه واقع شده و ارس از میان آن میگذرد و در طرفین رودخانه، زمین بکری، که به کار زراعت بخورد، باقی نمیماند». اما ویژگی ممتاز این شهر موقعیت تجاری آن بود به گونهای که در قرن شانزدهم میلادی از مراکز عمدهی تجارت بین المللی به شمار میرفت و تُجاری (خواجگان) معتبر داشت.
جلفای قدیم از دو ویژگی جغرافیایی و تجاری بهرهمند بود: اول آنکه وجود کوههای طویل و صعبالعبور در حومهی آن و عبور رودخانهی خروشان ارس از شرق به غرب آن منجر به تقویت قدرت دفاعی شهر و مانع تهاجم به داخل آن شده بود و فضایی امن و آرام را، که لازمهی توسعه و رونق تجارت است، برای ساکنان شهر فراهم آورده بود و دوم آنکه در ملتقای جادهای قرار داشت که آسیای میانه را به ایران و سواحل شرقی دریای سیاه و جادههای بزرگ قفقاز متصل میساخت و همین امر باعث شده بود که به یک مرکز عمدهی تجاری بین المللی تبدیل شود. به ویژه، پس از تصرف قسطنطنیه به دست ترکان عثمانی در قرن پانزدهم میلادی و قطع ارتباط تجاری غرب و شرق موقعیت تجاری جلفا اهمیت بیشتری پیدا کرد به طوری که یک مرکز عمدهی تجاری و انباری بزرگ از کالاهای مختلف شرق و غرب از جمله ابریشم به شمار میرفت.
آراکِل داوریژِتسی، با شگفتی از ثروتهای جلفا صحبت کرده و در کتاب خود آورده است: «جلفا... زمانی در دنیای شرق بزرگ و آباد بود...».
چنان که گفتیم، جلفا در کنار رود ارس واقع شده؛ رودی که ویرژیل، شاعر معروف رومی به خاطر جریان قوی و تندش آن را «ارس خشمناک» لقب داده؛ رودی که نظامی گنجوی در وصف آن سروده:
اَرَس را در بیابان جوش باشد چو در دریا رسد خاموش باشد
سیاحان سدههای شانزدهم و هفدهم، که از این رود عبور کردهاند، گزارشهای متعددی دربارهی آن دادهاند؛ برای مثال، در بخشی از گزارش مفصل شاردن آمده: «این رود، خروشان، شتابناک و بنیان کَن است، چندان که از سرچشمهی خود دور و به دریا نزدیک میشود سیلابها و نهرهای کوچک و بزرگ به آن میپیوندند و بر عظمت و شدت جریانش میافزاید...».
بارها، در جلفا، در مسیر رود ارس، پل ساختند اما به علت شدت جریان رود درهم شکسته شد. به همین دلیل به هنگام طغیان رود و بالا آمدن آب مسافرت از راه ارس امکان پذیر نبود و مسافران در فصل زمستان، که آب رودخانه سخت کاهش مییافت، سوار بر شتر از یک سوی رود به طرف دیگر آن میرفتند.
در زمانی دور هم برای عبور از رود ارس در منطقهی جلفا پلی سنگی به دست ضیاءالملک نخجوانی ساخته شده بود که به احتمال در ایام حکومت شاه محمد خدابنده، بنا به دلایلی نامعلوم، خراب شده است. هیچ یک از منابع دست اول نیز اشارهای به وجود این پل یا خراب کردن آن در زمان حملهی شاه عباس به ارمنستان نکردهاند، هر چند که خرابههای به جای مانده از پل در زمانهای بعد هم وجود داشته و برخی از سیاحان اروپایی چون کارری بقایای آن را دیدهاند.
نام جلفا را نخستین بار مُوسِس خورِناتسی، مورخ ارمنی سدهی پنجم میلادی، در تاریخ ارمنستان ذکر کرده است. لِئو، مورخ ارمنی معاصر، دربارهی تاریخ جلفا مینویسد: «پیشینهی آن را در اعماق تاریخ نمیشناسیم، لیکن از سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی موطن بازرگان ارمنی در آسمان ارمن شروع به درخشیدن کرد...».
موقعیت تجاری جلفا به گونهای بود که «این شهر مرکز تجاریی [خودمختار] و کوچک و بی همتا زیر نظر و ادارهی خواجه ها گشت». اما تنها این امکانات ارتباطی نبود که جلفا را به یک مرکز عمدهی تجاری تبدیل میکرد اهالی جلفا دارای شمّ اقتصادی و تجاری عجیبی بودند و این ویژگی پدیدهای شگفتآور و استثنایی در جامعهی ارمنی محسوب میشد، که باعث خلق لقب «جلفایی» شده بود.
از اقلام مهم داد و ستد تجار جلفا ابریشم بود که آن را از مناطق ابریشمخیز چون گیلان و گرجستان تهیه و به کشورهای اروپایی صادر میکردند.
به دلیل اهمیت تجاری و استراتژیک جلفا، ترکمانان آققویونلو و قراقویونلو این شهر و تعدادی دیگر از نواحی ارمنینشین را جزو املاک خاصه قرار دادند و آنها را مستقیماً تحت نظارت خود در آوردند و با صدور فرمانهای متعدد در صدد حمایتهای مالی از آنها برآمدند.
به سبب پشتیبانی حکام آققویونلو و قراقویونلو، بازرگانان ارمنی، به سرپرستی جلفاییان، مقام و موقعیت محکم و قاطعی در زمینهی تجارت خارجی ایران به دست آوردند و جذب مذاکرات سیاسی شدند. با ظهور شاه اسماعیل، این منطقه به انضمام دیگر نواحی اطراف رود ارس، با عنوان ولایات خچورسعد تحت حکومت صفویه قرار گرفت و تجار ارمنی، که نیازمند فضایی امن و آرام برای توسعهی روابط تجاری خود بودند، در صدد نزدیکی و برقراری روابط اقتصادی و سیاسی با صفویان برآمدند.
خوشبختانه، در حال حاضر چهار فرمان از شاهان صفوی دربارهی جلفای قدیم در بایگانی کلیسای وانک اصفهان موجود است. در دو فرمان صادر شده از سوی شاه طهماسب، زمین جولاه (جوقا-جلفا) جزو املاک موقوفات غازانی محسوب شده و در سومین فرمان، مورخ 972 هجری، شاه طهماسب طبق خوابی که دیده بود دستور بخشش مالیات را در مناطقی از ارمنستان، از جمله جولاه، صادر کرده و چهارمین سند نیز مربوط به فرمانی است که در سال 991 هجری، در ایام حکومت شاه سلطان محمد خدابنده، از سوی حمزه میرزا به کدخدایان جولاه صادر شده مبنی بر پرداخت مبلغ سه تومان تبریزی از بابت رسوم کلانتری در وجه کمر خنجر طلا که به انعام کلانتر تبریز مقرر شد. بدین ترتیب، شاهان صفوی با صدور فرمانهایی در صدد حمایت از جلفاییان برآمدند.
در اواخر حکومت شاه سلطان محمد خدابنده، مناطق ارمنستان و گرجستان مورد تاخت و تاز سپاهیان عثمانی واقع شدند و تحت تصرف آنان درآمدند. با روی کار آمدن شاه عباس و شروع مجدد جنگهای ایران و عثمانی و قرار گرفتن جلفای قدیم در مسیر این لشکرکشیها شاه عباس تصمیم گرفت به دلیل ناتوانی نظامی در جنگ با عثمانی از سیاست عقب نشینی به همراه انتقال جمعیت بومی منطقه به داخل ایران استفاده کند. به این منظور فرمان داد تا اهالی ایالتهای مختلف ارمنستان از جمله جلفاییان را به ایران منتقل سازند.
داوریژِتسی میگوید به اهالی جلفا سه روز مهلت داده شد تا شهر را تخلیه کنند و چنانچه پس از سه روز کسی در شهر باقی میماند به قتل میرسید و خانوادهی وی اسیر و داراییاش مصادره میشد. پس از اجرای فرمان شاه مبنی بر تخلیهی شهر، طهماسب قلی بیگ به دستور شاه عباس مأمور آتش زدن تمامی ساختمانهای جلفا شد. وی فوراً با سپاهیانی به جلفا بازگشت و همه جا را به تلی از خاک مبدل ساخت. کوچ دادهشدگان رانده از وطن تحت سرپرستی الیاس سلطان پس از عبور از گذرگاههای دشوار کوهستانی، زمستان 1604 میلادی را در شهرهای طارم، خلخال، اهر و مشکینشهر به طور موقت اقامت کردند و با فرا رسیدن بهار، ابوتراب بیگ مأمور شد تا آنان را به اصفهان برساند و در آنجا شهرنشینان را در داخل شهر و کشاورزان و روستاییان را در حومهی اصفهان اسکان دهد.
همزمان با ورود تازه واردان، محلات مختلفی در داخل پایتخت به آنان اختصاص یافت؛ مناطقی چون تل واسکان، شیخ یوسف بنا، شمس آبادی و نیز دو کاروان سرا موسوم به گچکنان و پوتگا.
چنان که گفتیم کوچ داده شدگان از شهرها و روستاهای مختلف ارمنستان بودند اما اهالی جلفای قدیم، به دلیل موقعیت تجاری شان، احترام بیشتری در نزد شاه داشتند. به همین دلیل شاه عباس به اهالی ماربانان دستور داد تا در فصل زمستان نسبت به آنان میهمان نوازی به عمل آوردند و آنان را در اراضیی که متعلق به شخص شاه بود اسکان دهند.
پس از مدتی، ارمنیان جلفا شروع به ساخت خانه در اراضی متعلق به شاه کردند و بنا به گفتهی مؤلف روضه الصفویه شاه عباس به وزیر دارالسلطنه اصفهان فرمان داد تا امکانات لازم را برای ساختن خانه و کلیسا در اختیار ارمنیان قرار دهند.
در سال 1028 هجری فرمان دیگری صادر شد مبنی بر آنکه اراضی بخش جنوبی رودخانهی زاینده رود به صورت انعام و بدون پرداخت هیچ گونه وجهی به ارمنیان جولاه واگذار شود.
بدین ترتیب شهرک جدیدی با تکیه بر دستاوردهای فرهنگی و اقتصادی شهرک قدیم در بهترین نقطهی پایتخت؛ یعنی، دارالسلطنهی اصفهان به وجود آمد که برای بزرگداشت نام و یاد شهر ویران شدهی جلفای قدیم «جلفای نو» نامیده شد.
جلفای نو شهرکی ارمنینشین در جنوب رودخانهی زاینده رود است و چنان که قبلاً گفتیم در اصل جزو املاک خالصهی سلطنتی به شمار میرفت و در آن زمان درتیول مادر شاه بود. مزیت این امر آن بود که به این ترتیب جلفاییان از حمایت و پشتیبانی مادر شاه بهرهمند میشدند و چنان که مشکلی برای آنان پیش میآمد با پادرمیانی و واسطه قرار دادن مادر شاه شکایتها و عرایض خود را به گوش شاه میرساندند. اگرچه ادارهی جلفا مربوط به تشکیلات خاصه بود، قائل شدن آزادی مذهبی شاه عباس برای اهالی جلفا منجر به ایجاد سازمان اداری نسبتاً مستقلی شد تا بدان حد که برخی از سیاحان اروپایی دربارهی آن نوشتهاند: «شهر جلفا مانند کشوری جمهوری بود که میان یک ملت بیگانه ایجاد شده باشد. هیچ فرد مسلمانی حق نداشت در آنجا ساکن شود و شدت قانون مجازات حتی بسیاری از ایرانیها را وا داشت که به اهالی آنجا احترام بگذارند. ارمنیهای جلفا، که بر اثر حمایت لازم تشویق شده بودند، سال ها در رفاه زیستند».
مورخان ارمنی نیز در نوشتههای خود به این نکته اذعان کردهاند، از جمله هُوهانیان که در کتاب خود آورده است: «طبق دستوری که شاه عباس برای ادارهی جلفا داده بود، این شهرک به صورت جمهوری کوچک خود مختاری در آمده بود. سرکردگان جلفا، که سرپرستی آنجا را بر عهده داشتند، برای هر محل سرپرستی تعیین کرده بودند و بدین طریق از وضع آنان آگاه میشدند».
سرپرستان جلفا کلانتر نامیده میشدند. در عصر صفوی صاحب این مقام رابط بین مردم و حکومت بود. بنا به گفتهی سیاحان اروپایی کلانتر جلفا را شاه از میان تجار معروف جلفا انتخاب میکرد. از جمله وظایف کلانتر رسیدگی به امر مالیات، تعیین کدخدایان و نظارت بر امور مربوط به آنان بود که زیردست کلانتر انجام وظیفه میکردند.
از زمان تشکیل جلفای جدید تا سقوط حکومت صفویه و حملهی افغانها، در مجموع، هجده کلانتر در جلفا بر سر کار آمدند. از مشهورترین آنان، که بیش از نیم قرن بر این منطقه نظارت داشتند، میتوان به خاندان معروف شافرازیان اشاره کرد. مؤسس این خاندان، خواجه خاچیک، از تجار معروف جلفای قدیم بود که در اثنای جنگ ایران و عثمانی به هنگام ورود شاه عباس به جلفای قدیم از وی استقبال و سه روز در خانهی مجلل خود از وی پذیرایی کرده بود.
خواجه صفر و خواجه نظر اولین و دومین کلانتران جلفا پسران خواجه خاچیک بودند. روابط شاه عباس با آنان به قدری محترمانه بودکه جزو مشاوران وفادار شاه محسوب میشدند و در بین تجار جلفا ملقب به ملک التجار بودند.
جایگاه خواجه صفر و خواجه نظر در بین ارمنیان بسیار بالاتر از منصب کلانتری بود. داوریژِتسی میگوید خواجه صفر نه تنها سالار و رهبر ارمنیان جلفای نو بود بلکه بر تمام ارمنیان ساکن ایران حکم فرمایی میکرد. او اولین کلانتر جلفا بود که تا آخر عمر به مدت سیزده سال پیاپی در این سِمَت باقی ماند. پس از خواجه صفر، بردارش، خواجه نظر، هجده سال حاکمیت جلفا را در دست داشت. او در نزد ارمنیان از محبوبیت ویژه ای برخوردار بود و در فرمانهای شاهان صفوی، موجود در کلیسای وانک، به زبدهالاشباه و عمدهالمسیحیه ملقّب شده است.
شاه عباس در مواقع ورود هیئتهای خارجی به ایران از خواجه نظر برای استقبال سفرا استفاده میکرد و وی در منزل خود پذیرایی ملوکانهای از هیئت خارجی به عمل میآورد. توماس هربرت در سفرنامهی خود آورده: «فنجانها و کاسههای منزل خواجه نظر از طلای خالص بود».
سومین کلانتر جلفا خواجه سرافراز، فرزند خواجه نظر، بود که بیشترین زمان تصدی این مقام را در میان کلانتران جلفا داشت و شاه عباس دوم به پاس ضیافتهای با شکوهی که خواجه سرافراز برای او ترتیب میداد او را به شهفراز ملقب ساخته بود.
در فرمانهای شاه عباس دوم، خواجه سرافراز با القابی محترمانه چون عمدهالمسیحیه و زبدهالاماژل و الاشباه نام برده شده و طی فرمان مورخ 1052 هجری مورد شفقت شاه قرار گرفته: «حکم جهان مطاع شد آنکه، عمدهالمسیحیه، خواجه سرافراز، کلانتر ارامنهی جولاهی ساکن اصفهان، به شفقت شاهانه مفتخر و سرافراز گشته. بداند که بنا بر ازدیاد و توجه اشرف دربارهی او یک ژوب قبا و یک ژوب بالاپوش زربفت مصحوب میرزاقلی، غلام خاصهی شریفه جریددار فرستاده شد که مبلغ دوازده تومان به مژدهی جلوس میمنت مائنوس در وجه انعام به عوض مشارالیه از مال خود رسانیده در تحصیل دعای خیر جهت نواب همایون به تقصیر از خود راضی نشود...».
خواجه سرافراز در کتیبهی سنگ قبر خود «شاه ارمنیان و حاکم نیرومند و سالار پرجذبه» توصیف شده است.
جانشین خواجه سرافراز، برادرش هایکاز، آخرین فرد از دودمان شافرازیان بود که به منصب کلانتری رسید و تا آخر عمر در این سِمَت باقی ماند. پس از وی کلانتران جلفا از میان دیگر خاندانهای ارمنی انتخاب شدند و گاه نزاعها و جنگهای داخلی شدیدی برای تصدی قدرت در میان آنان در میگرفت.
دورهی تصدی آخرین کلانتر جلفا، خواجه خاچیک، هم زمان بود با حملهی افغانها و سقوط صفویه. وی به دستور محمود افغان به علت عدم پرداخت مابقی غرامتی که اهالی جلفا میبایست به آنان میپرداختند، به همراه سه تن دیگر گردن زده شد. این اقدام محمود افغان به شایعهای که در آن زمان مبنی بر سازش ارمنیان با افغانها در برابر سپاه صفویه بر سر زبانها افتاده بود پایان بخشید.
داروغه از دیگر مقامات عالی اداری جلفا در عصر صفوی بود که در اکثر امور با کلانتر هماهنگی داشت. همان طور که گفتیم کلانتر از میان رجال برجستهی ارمنی جلفا انتخاب میشد اما داروغه فردی مسلمان بود که رسیدگی به امور قضایی بر عهدهی وی قرار داشت. در کتاب سازمان اداری صفویه یا تذکرهالملوک به تقضیل دربارهی شغل داروغهی اصفهان سخن رانده شده است. داروغه زیر نظر دیوان بیگی کار میکرد و وظیفهی وی محافظت از داخل و خارج شهر بود و اگر چنانچه شخصی مرتکب جرمی میشد، او را تنبیه و از آن عمل منع میکرد و فراخور تقصیر از گناهکاران جریمه میگرفت. وی در هر محله اشخاصی را به نام سردسته به منظور محافظت و محارست شبانهروزی مشخص میساخت تا آنچه را که در محله اتفاق میافتاد به عرض وی برسانند و سپس وی مجرم را بازخواست کند و جرم وی را مشخص سازد. تمامی محلات اصفهان فقط یک داروغه داشت و در مواردی که نیاز به حضور وی در جلفا بود بدان جا میآمد، بنابراین وجود یک داروغهی جداگانه برای جلفا بعید به نظر میرسد. داروغه دارای مستمری هنگفتی از سیصد تا پانصد تومان بود که از این مقدار پنجاه تومان آن را ارمنیان جلفا پرداخت میکردند.
ارمنیان کوچانده و رانده شده از زادگاه اصلی خود به رغم فشارها و مشکلاتی که داشتند، با ایجاد کوچنشین جلفای نو در جوار پایتخت صفوی، دارالسلطنهی اصفهان و نیز اسکان در دیگر مناطق توانستند به زندگی خود ادامه دهند و اکنون نیز، که بیش ازچهارصد سال از شکلگیری این منطقه میگذرد، این تداوم و تعامل همچنان باقی است.
نویسنده: دکتر شکوه اعرابی هاشمی
منبع: فصلنامه فرهنگی پیمان، شماره 40
با اندکی تغییر